- کم بیش
- مخفف کم و بیش، کم و زیاد، اندک و بسیار، نقیر و قطمیر، کمابیش، تقریباً
معنی کم بیش - جستجوی لغت در جدول جو
- کم بیش
- کم و زیاد: (زر چون بعیار آید کم بیش نگردد کم بیش شود زری کان باغش بار است)، (ناصر خسرو)، تقریبا در حدود قریب: (ز اول رفت خواهم چند گاهی درنگ من بود کم بیش ماهی)، (ویس ورامین)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نسبی، به نسبت، تقریبا، تقریبی
کم و بیش، کم و زیاد، اندک و بسیار، کم بیش، نقیر و قطمیر
کم و زیاد، اندک و بسیاری
کم و بیش اندک و بسیاری: (و با وجود آنکه در سوراخی از آن کما بیش پنجاه کس و صد کس میبودند)
تقریبی، تقریبا
بخشندۀ کام، برآورندۀ آرزو
کمابیش، کم و زیاد، اندک و بسیار، تقریباً
بیل سر کج برای کندن چاه یا هموار کردن زمین
دو تن که یک دین و یک مذهب داشته باشند، هم مذهب
دو تن که به اندازۀ هم عمر کرده باشند، هم سن، همسال
آنکه بکام خور رسیده کسی که بمراد خویش رسیده کامیاب
برآورنده آرزو
دوربین احوال، بد خواه نا بکار: (ما زان دغل کژ بین شده با بی گنه در کین شده گه مست حور العین شده گه مست نان و شوربا)، (مولوی)
دو بین
بیل سر کج که با آن چیزی را از گودالی که حفر شود بر آورند و نیز مواد سوخت را در تنور و کوره ریزند
بد خر یاوه خر هرزه خر، بد رفتار آنکه در خرید و فروش راه خطا رود، بد رفتار
کف بیننده، آنکه از روی خطوط کف دست کسان اخلاق آنها را بازگوید و از گذشته و آینده ایشان خبر دهد
کم ارزش، کم قیمت
بدبخت مدبر بی دولت
اندک بودن آب در سرزمینی: (در این سال کم آبی که آسیابان زورش میاید جواب سلام مار بدهد)
اندک و بسیار، کم و زیاد
کم و بیشی اندکی و بسیاری: (مردمان پندارند که صورت این چهار عنصر این کیفیتهاء محسوس است با گرانی و سبکی و این نه چنین است که صورت کما بیشی نپذیرد و این حالها کما بیشی پذیرند)
هم دامن، هم سن، همسال
دارای همان دین همدین: رفت گبری پیش گیری گفت هم کیش توام گبر گفت ار چون منی پس بر میان زنار کو. (سنائی)
آن که خطا بیند، احول، لوچ، دوبین
((کَ))
فرهنگ فارسی معین
بیل سر کج که با آن چیزی را از گودالی که حفر شود برآورند و نیز مواد سوخت را در تنور و کوره ریزند
هم سن و سال، باجناق
آنکه از دیدن خط های کف دست کسی از وضع و حال و آیندۀ او خبر می دهد
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
آنکه به جنبه های منفی چیزی توجه می کند، بد اندیش
آنکه به جنبه های منفی چیزی توجه می کند، بد اندیش
کم قیمت، کم ارزش